هیرادهیراد، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

مزمزۀ عشق ما: هیـــــــــــراد

بمون برامون...

زندگی افتاد رو غلتک... فهمیدم باید کنار بیام که این ماهم نیومدی... تا اینکه... فردای آزمایش خاله پری اومد مثلا! مثل همیشه لکه بینی اولیه... اما تا 3-4 روز فقط در حد همون لکه موند... برام عجیب بود و البته کمر درد عجیبی هم داشتم... بابایی گفت یه بار دیگه بی بی بذار بعد قرص بخور... تا اومدم بهش بخند گفت میدونیم که منفیه خب... رفتم داروخونه یه بی بی که دروغگو نباشه خریدم... اومدم خونه و خونسردانه تستش کردمُ سعی کردک بهش بی اهمیت باشم همچین که دستامو میشستم بهش فحشم دادم!! اما... اما بی بی بیچاره حقش فحش خوردن نبود! سریع دو خطه شد و منو متعجب جا گذاشت...       باورم نمیشد... به بابایی زنگیدم... برخلاف اینکه ...
17 ارديبهشت 1392